مطالب جالب و آموزنده
تاریخ : شنبه 8 اسفند 1394
نویسنده : محمد بختیاری

یا زهرا

شمع من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد

دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد

خواستی برخیزی از جای به علی خود بگو

هی به فضه رو نزن حیدر خجالت میکشد

جان من برلب رسید از سرفه هایت جان من

خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد

من خودم گیسوی زینب را مرتب میکنم

شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت میکشد

در میان بسترت وقتی که می آیم بمان

اینچنین زانو مزن حیدر خجالت میکشد

یا ام ابیها

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : شنبه 8 اسفند 1394
نویسنده : محمد بختیاری

به سوی خویش میکشد مرا چه خون و چه خاک

محبت است که زنجیر میشود گاهی...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید